سفارش تبلیغ
صبا ویژن



سال 1388 - التپه ، دیار خاطره ها

   

اى حرمت قبله حاجات ما
یاد تو تسبیح و مناجات ما
تاج شهیدان همه عالمى
دست على، ماه بنى هاشمى
همقدم قافله سالار عشق‏
ساقى عشاق و علمدار عشق
سرور و سالار سپاه حسین
داده سر و دست براه حسین
عم امام و اخ و ابن امام
حضرت عباس علیه السلام
اى علم کفر نگون ساخته
پرچم اسلام برافراخته
مکتب تو مکتب عشق و وفاست‏
درس الفباى تو صدق و صفاست

شمع شده، آب شده، سوخته
روح ادب را، ادب آموخته
آب فرات از ادب تست مات
موج زند اشک به چشم فرات
یاد حسین و لب عطشان او
و آن لب خشکیده طفلان او
ساقى کوثر پدرت مرتضى است
کار تو سقائى کرب و بلاست
هر که به دردى بغمى شد دوچار
گوید اگر یکصد و سى و سه بار
اى علم افراشته در عالمین
اکشف یا کاشف کرب الحسین
از کرم و لطف جوابش دهى‏
تشنه اگر آمده آبش دهى
چون نهم ماه محرم رسید
کار بدانجا که تو دانى کشید
از عقب خیمه صدر جهان‏
شاه فلک جاه ملک آشیان
شمر به آواز ترا زد صدا
گفت کجایند، بنو اختنا
تا برهانند ز هنگامه‏ات
داد نشان خط امام نامه‏ات
رنگ پرید از رخ زیباى تو
لرزه بیفتاد بر اعضاى تو
من به امان باشم و جان جهان
از دم شمشیر و سنان بى امان
دست تو نگرفت امان نامه را
تا که شد از پیکر پاکت جدا
مزد تو زین سوختن و ساختن
دست سپر کردن و سر باختن
دست تو شد دست شه لافتى‏
خط تو شد خط امام خدا
چار امامى که ترا دیده‏اند
دست علم گیر تو بوسیده‏اند
طفل بدى، مادر والاگهر
برد ترا ساحت قدس پدر
چشم خداوند چو دست تو دید
بوسه زد و اشک ز چشمش چکید
با لب آغشته بزهر جفا
بوسه به دست تو بزد مجتبى
دید چون در کرب و بلا شاه دین‏
دست تو افتاد به روى زمین
خم شد و بگذاشت سر دیده‏اش‏
بوسه بزد با لب خشکیده‏اش
حضرت سجاد هم آن دست پاک‏
بوسه زد و کرد نهان زیر خاک
مطلع شعبان همایون اثر
بر ادب تست دلیلى دگر
سوم این ماه چو نور امید
شعشعه صبح حسینى دمید
چارم این مه که پر از عطر و بوست‏
نوبت میلاد علمدار اوست
شد بهم آمیخته از مشرقین
نور ابوالفضل و شعاع حسین
اى به فداى سر و جان و تنت‏
وین ادب آمدن و رفتنت
وقت ولادت قدمى پشت سر
وقت شهادت قدمى بیشتر
مدح تو این بس که شه ملک جان
شاه شهیدان و امام زمان
گفت به تو گوهر والا نژاد
جان برادر به فداى تو باد
شه چو بقربان برادر رود
کیست «ریاضى» که فدایت شود؟

سید محمد على ریاضى یزدى‏



نویسنده » فرشاد محمدی » ساعت 11:8 صبح روز سه شنبه 88 دی 1

درد واره‌ها

دردهای من

جامه نیستند

تا ز تن در آورم

چامه و چکامه نیستند

تا به رشته ی سخن درآورم

نعره نیستند

تا ز نای جان بر آورم

دردهای من نگفتنی

دردهای من نهفتنی است

دردهای من

گرچه مثل دردهای مردم زمانه
نیست

درد مردم زمانه است

مردمی که چین پوستین شان

مردمی که رنگ روی آستین شان

مردمی که نامهایشان

جلد کهنه ی شناسنامه هایشان

درد می کند

من ولی تمام استخوان بودنم

لحظه های ساده ی سرودنم

درد می کند

انحنای روح من

شانه های خسته ی غرور من

تکیه گاه بی پناهی دلم شکسته
است

کتف گریه های بی بهانه ام

بازوان حس شاعرانه ام

زخم خورده است

دردهای پوستی کجا؟

درد دوستی کجا؟

این سماجت عجیب

پافشاری شگفت دردهاست

دردهای آشنا

دردهای بومی غریب

دردهای خانگی

دردهای کهنه ی لجوج

اولین قلم

حرف حرف درد را

در دلم نوشته است

دست سرنوشت

خون درد را

با گلم سرشته است

پس چگونه سرنوشت ناگزیر خویش
را رها کنم؟

درد

رنگ و بوی غنچه ی دل است

پس چگونه من

رنگ و بوی غنچه را ز برگهای تو
به توی آن جدا کنم؟

دفتر مرا

دست درد می زند ورق

شعر تازه ی مرا

درد گفته است

درد هم شنفته است

پس در این میانه من

از چه حرف می زنم؟

درد، حرف نیست

درد، نام دیگر من است

من چگونه خویش را صدا کنم؟

 



نویسنده » فرشاد محمدی » ساعت 10:23 صبح روز شنبه 88 آذر 7

پرونده سال87 هم با همه شیرینی ها و تلخی های آن بسته شد. در سال 87 ، پس از 12 سال اقامت در شهر مقدس قم، نقل مکان کرده و به تهران آمدم. هر چند هر رفتنی رسیدن نیست، اما برای رسیدن باید رفت و رفتن تنها شرط ماندن است و این تقدیر هماره ناگزیر روزگار است. زمان متوقف نمی شود و ما هم نباید در گذشته متوقف شویم. رفتن به سوی آینده با اتکای به تجربیات گذشته تنها راه حل ظاهرا عاقلانه ماست.
امیدوارم دوستانم در قم مرا به خاطر همه ی نامرادی ها و خطاها ببخشند. یاد روزهای خوش دهه گذشته، بخشی از خاطرات شیرین همیشگی من خواهد بود. امیدوارم هر کجا که هستند همیشه سالم و سلامت باشند.
سال نو را پیشاپیش به همه دوستان تبریک می گویم. امیدوارم که سالی توام با موفقیت، سلامتی و شاد کامی در انتظار همگان باشد. از خداوند متعا ل برای همه شما آرزوی سالی پر امید و حالی نیکو مسالت دارم.
در لحظه تحویل سال ما را هم از دعای خیر فراموش نکنید !
یا مقلب القلوب والابصار
یا مدبر اللیل والنهار
یا محول الحول والاحوال
حول حالنا الی احسن الحال



نویسنده » فرشاد محمدی » ساعت 3:38 عصر روز یکشنبه 88 فروردین 23